زندگی زیباست، بیا زیباترش کنیم.

به نظر شما زندگی قشنگ نیست؟ بابا بلند شو چرا نشستی، بوی رایحه گل نرگس رو حس نمی کنی، وای چه بوی خوبی داره ...

زندگی زیباست، بیا زیباترش کنیم.

به نظر شما زندگی قشنگ نیست؟ بابا بلند شو چرا نشستی، بوی رایحه گل نرگس رو حس نمی کنی، وای چه بوی خوبی داره ...

خاطره های پاییزی

امروز یه روز قشنگ بود... داریم کم کم به پاییز نزدیک میشیم... حال و هوای شهر ما دیگه داره عوض میشه... من از غروب های پاییز خاطره های زیادی دارم.... البته فکر کنم همه خاطره دارن... ولی هر وقت من به خاطره های پاییزیم فکر می کنم خیلی خوشحال میشم و خیلی هیجان پیدا می کنم... الان براتون میگم... البته شاید بگین خوب این چه خاطره ایه... اما نه اشتباه نکن، منظور از به یاد آورزدن یه خاطره در ذهنت که یه حال و هوای خوبی رو برات زنده میکنه می تونه باعث نشاط و شادابی تو بشه... نمونش خود من... یکی از خاطره هایی که دارم، یا بهتره بگم یکی از حال و هواهایی که داشتم این بود که یادم میاد داشتم برای کنکور درس می خوندم، سال 1378، آخه من ورودی 79 هستم ، داشتم برای کنکور درس می خوندم یه موسسه ای بود بنام موسسه علامه، زیر پل کالج ...کلاسامون اغلب غروبا بود...ترمی که رفته بودم سر کلاس، ترم پاییز بود... وای نمی دونین چه دورانی بود....خلاصه یکی از کارایی که من می کردم این بود که می رفتم دانشگاه تهران یه سر و گوشی به آب می دادم دانشجوهارو میدیدم، استادا رو میدیم، فضای دانشگاه اوه بیا و ببین...وقتی وارد دانشگاه میشدم یه حال و هوای خوبی بهم دست می داد که گویا همین الان دانشجو هستم... خلاصه تمام این اتفاقات تو غروب پاییز اتفاق می افتاد همه اون دوران رو بیاد دارم خیلی جالب بود...حس و حال خوبی بود... آره بخاطر همین چیزا و خیلی چیزای دیگس که پاییز رو دوست دارو به خصوص غروباشو... 

 

همیشه خوش باشین تا بعد 

احسان(سلمان پاکی)